قاآني شيرازي | |
---|---|
نام اصلي | ميرزا حبيب |
زادروز | 29 شعبان، 122320 اکتبر 1808 شيراز |
پدر و مادر | محمدعلي گلشن |
مرگ | 5 شعبان 12704 مه? 1854 (45 سال) تهرانبيماري ماليخوليا |
مليت | ايراني |
جايگاه خاکسپاري | جوار عبدالعظيم حسنيشهر ري |
در زمان حکومت | فتحعليشاه، محمدشاه و ناصرالدينشاه |
لقب | مجتهدالشعراءحسانالعجم |
پيشه | شاعر |
کتابها | پريشان |
اثرپذيرفته از | سعدي |
ميرزا حبيبالله متخلص به قاآني، فرزند محمّدعلي گلشن از شاعران و قصيدهسرايان بزرگ دربار فتحعلي شاه، محمّدشاه و آغاز پادشاهي ناصرالدينشاه قاجار بود.
قاآني در 1223 قمري در شيراز و در خانوادهاي با ريشه ايل زنگنه کرمانشاه، چشم به جهان گشود. در هفت سالگي يتيم گرديد و تحصيلات مقدماتي را در همان شيراز فرا گرفت و در اوايل جواني عازم مشهد شد تا در آنجا به ادامه تحصيل بپردازد و ميدان تازهاي براي کسب معاش پيدا کند. پدر قاآني، گلشن کرمانشاهي است و برادرزادهاش هم آيتالله ميرزا محمدتقي شيرازي مشهور به ميرزاي دوم شيرازي است. پسر قاآني نيز شاعري با تخلص «ساماني» بوده که در 1285 ق از دنيا رفته است.
قاآني در ادبيات عرب و فارسي مهارت کافي يافت و به حکمت نيز علاقه سرشاري داشت و ميتوان گفت شهرت شاعري او لطمه به شهرت او به عنوان يک حکيم دانشمند زدهاست. در حکمت او را همپايه ملاصدرا و حاج ملاهادي سبزواري و در شرعيات مرتضي انصاري شمردهاند. از اين رو فتحعليشاه او را «مجتهدالشعراء» لقب داد و محمدشاه نيز قاآني را «حسانالعجم» ميخواند، زيرا آنچنان در قصيدهسرايي توانايي داشت که مايه? شگفتي خوانندگان بود.
بنفشه رسته از زمين به طرف جويبارها | و يا گسسته حور عين ز زلف خويش تارها | |
ز سنگ اگر نديدهاي چه سان جهد شرارها | به برگهاي لاله بين ميان لالهزارها |
که چون شراره ميجهد ز سنگ کوهسارها | {{{2}}} |
قاآني شايد نخستين شاعر ايراني است که به زبان فرانسه تسلط داشت. همچنين در رياضيات، کلام و منطق نيز استادي مسلم به شمار ميرفت، اما براي مضامين اشعارش از آن همه علم و اطلاعات وسيع استفاده کافي نکرد و شعر را وسيلهاي براي ارتزاق و تفنن ميدانست نه هنر.
اشعار قاآني از ديدگاه لفّاظي، بهکاربردن آرايههاي شعري و ابتکار در قوافي بيهمتاست. قاآني علاوه بر ديوان اشعارش که در حدود هفده هزار بيت است؛ کتابي منثور به نام پريشان به سبک گلستان سعدي نگاشته که افزون بر تحميديهها، هزليات و حکاياتي پندآموز و تمثيلوار و گاهي با واژههاي رکيک را دربردارد. وي در سال 1270 در تهران بدرود زندگاني گفت و در حرم شاه عبدالعظيم در ري به خاک سپرده شد.
شعر زير از تفننهاي بسيار زيباي قاآني در مکالمه يک پيرمرد و يک کودک است که هر دو لکنت زبان دارند. براي خواندن اين قطعه بايد ظرافتي خاص به کار برد.
پيرکي لال سحرگاه به طفلي الکن | ميشنيدم که بدين نوع هميراند سخن | |
کاي ز زلفت صصصبحم شا شا شام تاريک | وي ز چهرت شا شا شا مم صصصبح روشن | |
تتترياکيم و بي شششهد للبت | صصبر و تا تا تابم رررفت از تتتن | |
طفل گفتا: مممن را تتو تقليد مکن | گگگم شو ز برم اي کککمتر از زن | |
مممي خواهي ممشتي به کککلت بزنم | که بيفتد مممغزت مميان ددهن؟ | |
پير گفتا وووالله که معلومست اين | که که زادم من بيچاره ز مادر الکن | |
هههفتاد و ههشتاد و سه سالست فزون | گگگنگ و لا لا لا لم به خخلاق زمن | |
طفل گفتا خخدا را صصصد بار شششکر | که برستم به جهان از مملال و ن | |
مممن هم گگنگم مممثل تتتو | تتتو هم گگگنگي مممثل مممن |
درباره این سایت